روزگاری پیر مردی بود که از خرو پف زنش به او شکایت می کرد چیرزن باور نمی کرد و می گفت بهونته . تا اینکه شبی پیرمرد خروپف زنش را طبظ کرد و صبح منتظر ماند تا با مدرک نشان دهد اما زنش هرگز بیدار نشد واون صدای طبظ شده لالایی همه شبهای پیر مرد ش؟!!
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.