بسم الله الرحمن الرحیم
به وبم خوش اومدین
بهتون خوش بگذره
نظر یادتون نره
ممنون از همگی
عروس باحجاب
خووووب، نزدیک ولنتاین شد..........
یادتونه دم محرم هی میگفتین پول هیئتارو خرج فقرا کنین؟؟؟
یادتونه میگفتین پول نذری ها رو بجاش برای بچه فقیرا مرغ و گوشت بخرین؟؟؟
حال نوبت توئه ، تویی که دم محرم این حرفارو میزدی، حالا تو چرا پول عروسکا و کافی شاپا و شکلاتاتو خرج فقرا نمیکنی!؟
تو چرا نمیری جای عروسک مرغ بخری بدی دم خونه فقرا؟؟؟
تو دختر خانوم، تو چرا پول کادوت رو نمیری یه دست لباس بخری برای بچه فقیر ها؟؟؟
یا چرا اصلا پول کافی شاپ ها و رستورانایی که میخوااین برین رو غذا نمیخربد و نمیدید به فقرا؟؟؟
دیدین؟؟؟ هیچ کدومتون عرضه همچین کاری ندارین.... ینی دلش رو ندارین که از دوست...یا ... که میدونین دو روز دیگه ولتون میکنه بگذرین....
اون وقت توقع دارین ما از امام حسینمون بگذریم؟
از هیئتامون بگذریم؟؟؟
از کسی بگذریم که آبرو و اعتبارمون رو مدیونشیم؟؟؟
نه.... این خبرا نیست....
حالا بفهمید که هرچیزی جایگاه خودش رو داره...
کمک کردن به فقرا جای خودش، هیئت امام حسین جای خودش....
تازه خبر ندارین بیشتر پول هییت ها هم فقرا میدن
رنگ سال هم اعلام شد...
.
.
.
.
رنگ نیلی
.
.
.
.
همان رنگ صورت مادر
بوی فاطمیه داره میاد
بوی دیوار
بوی در
بوی آتش
(السلام علیک یا صدیقه الشهیده)
امروز یه پشه یه ربع بی حرکت نشسته بود رو میز نهار خوری
منم سریع زدم لهش کردم!!!
بعد چن دیقه یه پشه اومد بالای سرم
گفت : "بی وجدان معلول بود "
دوستان اين آخرين پستمه كه مي زارم حلام كنيد
حرف دلم حرفيه كه تا حالا ب هيچ كس نگفتم . نمي خواستم بگم ولي 2 ساله كه دارم مي ريزم تو خودم . بيماري لاعلاج دارم . همه چي از اون جايي شروع شد كه ....
يه آزمايش ساده كه دكتر گفت چند تا چيز مشكوك تو آزامايش هست ،بايد يه آزمايش ديگه بدي...
از آزمايشگاه كه اومدم ... فرداش واسه آزمايش بعدي رفتم .... وقتي تموم شد با خيال راحت گفتم من كه چيزيم نيست ..... بعد از سه روز واسه جواب آزمايشا رفتم پيش دكتر تا جوابارو ببينه ......بعد يكم سكوت گفت :متاسفم
جواب سرطانت مثبته خيلي متاسفم
الان دوساله گذشته اما.....
باورش واسه خودم سخته كه سرطان كرم ريزي و اذيت كردن دوستامو دارم
حلالم كنيد ديگه .................
نشستم با خودم منطقی فک کردم ...........
به این نتیجه رسیدم که هیچ کس کامل نیست هر کسی تو این دنیا بعضی چیزا رو داره بعضی چیزارو نداره .....
مثل خودم
معرفت دارم ولی لنگه ندارم آدم باید این چیزا رو قبول کنه
دیگه
عاشق چادرم هستم .... از آن عاشق هایی که بدون معشوق میمیرد ...... از من دلیل می خواهی برای این عشق ...... چادر مادرم (س) کافی نیست... حرف های مولایم چطور.... وصیت نامه ی شهدا را خوانده ای ... حرف های آن آمریکایی که می گفت.... چادر را از سر زنان بکشیم ... جمهوری اسلامیشان خودش نابود میشود را شنیده ای و......فکر میکنم دلیل هایم برای عاشقی کافی باشد ....گلزار شهدا که بروی ... عکس هایشان را که ببینی..... وصیت نامه هایشان را که بخوانی ....آن وقت میفهمی ارزش امانتشان را .. یادت باشد .... رمز عملیات یازهرا (س)بود
دعوا کن . . .
ولی با کاغذت . . .
اگر از کسی ناراحتی،یک مداد بردار و یک کاغذ
هر چه خواستی به او بگویی،روی کاغذ بنویس . . .
خواستی هم داد بکشی تنها سایــــز کلماتت را بزرگ کن
نه صدایت را . . .
آرام که شدی،کاغذت را خوب نگاه کن.
آن وقت خودت قضاوت کن
حالا می توانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی
دلی را هم نشکسته ای،وجدانی را هم نیز نیازرده ای.
خرجش همان مداد و پاک کن بود
نه بغض و پشیمانی . . .
"گاهی می توان از کـــوره خشم پخته تر بیــرون آمد"
حالا فهمیدم زیبایی عشق یعنی چی
نمی دانم.........
نمی دانم چطور رنـــگ چادر مشکیـه من مکروه است....
اما رنگ خط چشـم هایت
که از دور مشکـی بودنش را داد می زند مکروه نیست؟؟
چطور وقتی رنگ خانه ی کعبه ای که وقتی از تلوزیون میبینی و محو تماشا می شوی
افسرده ات نمی کند...؟؟
اما چادر مشکیـه من افسرده ات می کند؟؟؟
چطور آرایش های جیغ و غلیــظ
سیاهی مژه های ریمیل خورده...و چندش آور خشک شده مثل پاهای عنکبوت...
چشمت را نمی زند...؟؟؟
چار مشکی من چشمانت را می زند...؟؟؟
روزی گنجشکی روی شاخه درختی نشست و به خدا گفت:لانه کوچکی
داشتم،آرامگاه خستگی هایم و سرپناه بی کسی ام بود.تو همان را هم از من
گرفتی؟این طوفان بیموقع چه بود؟از لانه محقرم چه میخواستی؟کجای دنیای تو را
گرفته بود؟
خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود ،خواب بودی.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند انگاه تو از کمین مار پرگشودی.
خدا گفت:وچه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به
دشمنی ام برخواستی.
حجاب دختران پارسی
حجاب خاص نیست
خاصیت است
ای بانوی دو عالم
من از طرف تمام دختران پارسی ایران زمین در پیش
چشم تو
شرمنده ام
که خاص بودن در کنار بی خاصیتی را ترجیح میدهند
رویه هر پله ای که باشی خدا یک پله از تو بالا تره نه به خاطر این که خداست چون می خواد دستت رو بگیره
دو چیز مرا متحییر میكند
آبی آسمانی که می بینم و می دانم که نیست
و خدایی که نمی بینم و می دانم که هست
به علی (ع) گفتند پیامبر را قبول داریم تو را نه!
به امام خمینی گفتند امام زمان را قبول داریم تورا نه!
به امام خامنهای گفتند امام خمینی را قبول داریم تورا نه..!
بی بصیرت ها همیشه یک گام عقب هستند
آدرس دادن توی آمریکا:
خیابان 45 - شماره 120-منزل دیوید آنتونی
آدرس دادن توی ایران:
بزرگراه آیت اله صدر عاملی -خیابان حر ابن یزید ریاحی - نرسیده به فلکه انصارالمجاهدین - روبروی بانک قوامین - جنب مسجد بلال حبشی - کوچه شهید صیف الدین خواجه انصاری - جنب سوپرمارکت ستاره - بن بست هشتم - پلاک 13+3.1 -منزل حاج کمال عین آبادی...
بیوگرافی حیف نون
بنام خدا هستم
3 ساله ک 19 سالمه
2 سال قبل از تولدم پدرم مرد
ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ب ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﻡ
ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ
ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﺗﻮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﺎ ﺭﻓﯿﻘﺎﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ
ﺗﻮﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺑﻌﻀﯽ ﺷﺒﺎ ک ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ
دهه فجر به تمامی ایرانیان تبریک
وقایع ۱۲بهمن از ایامالله دهه فجر
12بهمن روز ورود روحالله خمینی به ایران-در این روز بزرگترین استقبال تاریخ در تهران برگزار شد؛ بطوری که طول جمعیت استقبال کننده از آیتالله خمینی به ۳۳ کیلومتر رسیده بود. در ساعت ۹:۵۰ دقیقه بامداد روز دوازدهم بهمن هواپیمای حامل خمینی در میان تدابیر شدید امنیتی در فرودگاه مهرآباد برزمین نشست.امام خمینی (ره) پس از ورود به فرودگاه و ایراد سخنرانی طبق برنامهای که از قبل تنظیم شده بود عازم گورستان بهشت زهرا شد…
امام خمینی(ره) در میان استقبال گسترده مردم تهران در ساعت یک بعد از ظهر وارد قطعه ۱۷ که مدفن شهدای انقلاب بود شد و سخنرانی خود را ایراد نمود.
گفتند عینک سیاهت را بردار دنیا پر از زیبایی است ! عینک را برداشتم ....
وحشت کردم از هیاهوی رنگ ها
عینکم را بدهید می خواهم به دنیای یکرنگ پناه ببرم !...
از استادی پرسیدند : آیا قلبی که شکست بازهم می تواند عاشق شود ؟ استاد گفت : بله می تواند
پرسیدند : آیا شما تاکنون از لیوان شکسته آب خورده اید ؟
استاد گفت : آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده اید ؟
قاشق چیست ؟
.
.
.
.
واقعا اومدی پایین بهت بگم قاشق چیه ؟ تاحالا با بیل غذا می خوردی ؟!!
روزگاری پیر مردی بود که از خرو پف زنش به او شکایت می کرد چیرزن باور نمی کرد و می گفت بهونته . تا اینکه شبی پیرمرد خروپف زنش را طبظ کرد و صبح منتظر ماند تا با مدرک نشان دهد اما زنش هرگز بیدار نشد واون صدای طبظ شده لالایی همه شبهای پیر مرد ش؟!!
حالا میفهمم بازی های کودکی حکمتی داشتند
زوووووووووووووو: تمرین روز های نفس گیر
الاکلنگ : دیدن بالا و پایین دنیا
سرسره : به سختی بالا رفتن و راحت پایین آمدن
گل یا پوچ : دقت در انتخاب
مرداب به رود گفت : چگونه تو زلال شده ای ؟
رود گفت : من از همه چیز گدشتم تو هم بگذر
.: Weblog Themes By Pichak :.